در اين ميان دهه چهل را بايد اوج فعاليتهاي ايشان در حسينيه ارشاد دانست و در دهه پنجاه شاهد توجه جدي ايشان به خودسازي معنوي تحت نظر آيتالله تهراني، ارتباط قويتر با امام، بنيانگذاري جامعه روحانيت و در نهايت با شهادت آيتالله مصطفي خميني، ورود به فاز مبارزه سياسي تمام عيار هستيم.
در تمام مدتي كه امام خميني در تبعيد بودند استاد مطهري ارتباط خود با امام را حفظ كرده بودند و بارزترين نماينده طرز تفكر امام در ايران به شمار ميرفتند. در سال 1355 استاد شهيد توانستند علي رغم مشكلات بسيار، خود را به نجف رسانده و به ديدار امام نائل گردند و با ايشان درباره وضعيت حوزه علميه قم و نيز مسائل نهضت اسلامي تبادل نظر نمايند. به طور كلي ميان ايشان و امام (ره) همواره مكاتبه خصوصي برقرار بود كه تعدادي از نامهها هم اكنون در دست است.
از حوادث ديگر سال 55 در زندگاني استاد مطهري، بنيانگذاري «جامعه روحانيت مبارز تهران» با همكاري چند تن از دوستان روحاني است. استاد احساس كرده بودند كه روحانيت تهران نياز به يك تشكيلات دارد و معتقد بودند كه مانند اين تشكيلات بايد در روحانيت شهرستانها نيز ايجاد شود.
دوره جديد نهضت اسلامي
پس از شهادت آيتالله حاج سيدمصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري به طور فعال و به عنوان بازوي تواناي حضرت امام خميني (ره) در داخل كشور، در پيشبرد اين نهضت الهي تلاش ميكرد. در برگزاري مراسم چهلم شهادت فرزند گرامي حضرت امام در مسجد ارك تهران، نقش اصلي را به عهده داشت. حجتالاسلام آقاي حسن روحاني، سخنران آن مجلس، از توصيههايي كه استاد درباره مطالب آن سخنراني به ايشان داشتهاند نكاتي به خاطر دارند. در اينجا متن نامه امام خميني (ره) به استاد مطهري در ارتباط با مجالس ترحيم فرزند گرامي امام (ره) درج ميگردد:
25 ذيالحجه 97
بسمه تعالي
به عرض ميرساند سلامت و توفيق جنابعالي را از خداوند تعالي خواستار است.
اينجانب در اين حادثه لازم است از عموم آقايان كه محبت و عطوفت نمودهاند تشكر كنم و چون براي هر يك ميسور نيست كه جداگانه و به نحو تفصيل عرض تشكر نمايم از جنابعالي كه در اين امر شريك هستيد مستدعي است كه از حضراتي كه در مسجد ارك مجلس داشتند و از قرار مذكور تلگراف نمودهاند از قبل اينجانب به طور تلفني يا هر نحو مقتضي ميدانيد تشكر كنيد. من گرچه تشكر عمومي نمودهام لكن بخصوص آن آقايان محترم چه روحانيون و اعلام و چه خطبا و چه دانشمندان و مهندسين و دكترها و غيرهم لازم است اظهار امتنان و تشكر نمايم و چون جنابعالي با همه روابط داريد و راه را خوب ميدانيد زحمت افزا شدم. از خداوند سلامت و سعادت همه را خواستارم. والسلام عليكم و رحمتالله
روح الله الموسوي الخميني
همانطور كه خواننده محترم مطلع است، پس از برگزاري مجالس ترحيم فرزندگرامي امام (ره) رژيم شاه عصباني شد و مقالهاي در روزنامه اطلاعات درج كرد- كه بعداً گفتند نويسنده آن داريوش همايون وزير اطلاعات وقت بوده است- و در آن به امام خميني اهانت نمود و وي را «سيدهندي» ناميد كه از خارج دستور ميگيرد. به دنبال درج اين مقاله، طلاب بيدار حوزه علميه قم تظاهرات كردند و طي آن تعدادي – و به قول رژيم شاه پنج تن- از آنها به شهادت رسيدند و نقطه عطفي در نهضت اسلامي به وجود آمد.
بعد از اين حادثه مراجع عظام قم با طلاب اعلام همدردي كردند و كم كم مردم سراسر كشور از اين حادثه آگاه شدند.
در اين برهه از نهضت، استاد مطهري نقش ويژهاي ايفا ميكند. شخصيت استاد به گونهاي بود كه ايشان مورد احترام و اعتماد همه مراجع بودند و ميتوان گفت آن شهيد گرانقدر حلقه رابط ميان امام و ساير مراجع وقت بود. از خصوصيات استاد شهيد اين بود كه با همه مراجع وقت ارتباط نزديك داشتند و هرگز به خاطر عشق به امام (ره) مراجع ديگر را تحقير نميكردند. در مجلسي كه در قم تشكيل شده بود و فردي فرياد زده بود كه «براي سلامتي يگانه مرجع عالم تشيع صلوات» استاد را خوش نيامده و فرموده بود: «عظمت امام به جاي خود، ساير مراجع را نبايد تحقير كرد». استاد در نامه تاريخي خود به امام خميني در سال 56، آوردهاند:
«... در اين مقام نيز بايد اظهارتأسف كنم كه برخي دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانشآموز و دانشجو را بر بغض و كينه روحانيون به استثناي شخص حضرتعالي پرورش ميدهند و اين براي اسلام و روحانيت عاقبت بسيار وخيمي دارد. خوب است حضرتعالي به بيت محترم دستور فرماييد از اين جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقيق كامل بفرمايند و به كساني كه چنين روشي دارند تذكراتي داده شود.»
همين ارتباط استاد شهيد – كه نماينده تفكر امام خميني در ايران بود- با ساير مراجع را بايد از نقاط قوت آن روز نهضت اسلامي دانست و اگر اين ارتباط نبود، كار در اوايل نهضت اندكي سختتر ميبود. نقش استاد مطهري در هماهنگ كردن ساير مراجع با نهضت امام خميني و تشويق و تشجيع آنها به صدور اعلاميه و مخصوصاً نقش نامرئي استاد شهيد در حوادث 29 بهمن تبريز (چهلم شهداي قم) از مسائلي است كه تاكنون پوشيده مانده است. صدور اعلاميه چهلم شهداي قم توسط آيتالله شريعتمداري كه تأثير فراواني در قيام 29 بهمن تبريز داشت به تحريك مستقيم استاد شهيد مطهري بوده و به قولي متن آن توسط استاد نگارش يافته بود. آقاي دكتر علي مطهري ميگويد: يك روز قبل از چهلم شهداي قم من استاد را براي درسهاي هفتگيشان به قم برده بودم. ايشان در آنجا با آيات ثلاث به طور جداگانه ملاقات داشتند و در راه بازگشت به تهران فرمودند آقاي شريعتمداري اعلاميه شديداللحني منتشر ميكند كه قطعاً مؤثر خواهد بود. من شب همان روز عازم تبريز بودم. وقتي صبح به آنجا رسيدم ديدم اعلاميههاي مذكور بر در و ديوار شهر زده شده (و البته اعلاميههاي حضرت امام نيز وجود داشت) و شهر حالت ديگري دارد. دانشجويان نيز براي شركت در مراسم چهلم شهداي قم راهي منطقه بازار شدند. چون پليس مانع ورود مردم به مسجد شده بود و ظاهراً يك نفر شهيد شده بود، مردم به پليس حمله كردند و پليس فرار كرد و به سرعت شهر به دست مردم افتاد و تقريباً تمام بانكها و سينماهاي شهر را آتش زدند. به نظر من بعد از حادثه تبريز كار از دست رژيم شاه خارج شد.
توجه استاد به ساير مراجع، مخصوصاً از اين جهت بود كه در آن زمان تفكري مطرح بود مبني بر اين كه روحانيت در ذات خود و به حسب طبقه اجتماعي خويش انقلابي نيست و هرگاه انقلابي شده است كاسهاي زير نيم كاسه بوده براي استثمار بيشتر تودهها و امام خميني در ميان روحانيت يك استثناست و اين تفكر متأثر از ماركسيسم بود. به همين جهت در كتاب نهضتهاي اسلامي در صدساله اخير در بخش «رهبري نهضت» استاد شهيد از ساير مراجع نيز تجليل به عمل ميآورند، تا هم نقش آنها ناديده گرفته نشود و هم بيش از پيش با رهبري حضرت امام هماهنگ شوند و در همان زمان از سوي برخي انقلابيون خام مورد اعتراض قرار گرفتند. (1) اين از نكاتي است كه درجه حكمت و ژرفبيني استاد را نشان ميدهد. ميتوان ادعا كرد كه هيچكس به اندازه استاد مطهري امام را نميشناخت و هيچكس نيز به اندازه ايشان عاشق امام نبود، ولي چون مصلحت نهضت را چنين تشخيص ميدادند، هيچگاه مانند انقلابيون تازه از راه رسيده و خام، ساير مراجع را تحقير نكردند و بلكه تلاش داشتند كه آنها به بازي گرفته شوند.
پس از هجرت رهبر گرانقدر انقلاب اسلامي به پاريس، استاد با ايشان ارتباط مستمر داشتند و به قول جناب حجتالاسلام آقاي هاشمي رفسنجاني در يكي از مصاحبههاي تلويزيوني «مركز هدايت انقلاب در داخل كشور و هماهنگي آن با رهبري حضرت امام، منزل استاد مطهري بود».
در آن ايام كه مردم مسلمان وارد نهضت شده بودند و رهبري روحانيت و در رأس آن امام خميني (ره) تثبيت شده بود، گروههاي چپ كه قافيه را باخته بودند، به فكر افتادند كه از قافله عقب نمانند و خود را به نوعي در نهضت شريك قلمداد كنند. لذا هفتهاي را به عنوان هفته همبستگي اعلام كردند و منظورشان همبستگي گروههاي مسلمان و غيرمسلمان در نهضت موجود و در نتيجه دخالت دادن خود در رهبري نهضت بود.
همايشي در دانشگاه صنعتي شريف با نام «همبستگي» تشكيل داده و از جناحهاي مختلف سخنران دعوت كردند. از جناح اسلامي نيز چند نفري را دعوت كرده بودند. دانشجويان و برخي شاگردان استاد كه از اهداف آنها مطلع بودند نزد استاد شهيد آمده و با اظهار اين كه افرادي كه از جناح اسلامي دعوت شدهاند چندان قوي نيستند و احياناً خود انحراف فكري دارند و ممكن است نتوانند حق مطلب را ادا كنند، ايشان را دعوت به سخنراني نمودند. استاد ابتدا به دليل مشغله زياد نپذيرفتند ولي با اصرار فراوان آنها سرانجام اين دعوت را اجابت نمودند. هنگامي كه استاد شهيد در آن مجمع به عنوان سخنران پشت تريبون قرار گرفتند برخي از شركتكنندگان چپگرا به عنوان اعتراض جلسه را ترك كردند. استاد در آن جلسه ضمن تأكيد بر رهبري بلامنازع امام، به طور ضمني فهماندند كه اتحاد جناح عظيم اسلامي با جناح ماركسيستي امكانپذير نبوده و از نظر اسلام مردود است. به اين ترتيب تمام رشتههاي چپگرايان در چند روز قبل همايش پنبه شد و پس از سخنراني استاد تظاهرات عظيمي از طرف دانشجويان مسلمان در صحن دانشگاه به حمايت از رهبري امام برپا گرديد و آن همايش براي هميشه تعطيل شد. استاد شهيد در آن سخنراني كه تحت عنوان «اهداف روحانيت در مبارزات» ايراد شد و از سخنرانيهاي به يادماندني ايشان است فرمودند:
«... چون ميدانيم كه امروز تمام قشرها و طبقات مختلف ملت ايران در روحانيت تجسم پيدا كرده است و روحانيت در آن شخص بسيار بسيار بزرگ تاريخي (گريه استاد) كه نامش و يادش قلب مرا به لرزه ميآورد يعني استاد بزرگوار ما آيتالله العظمي آقاي خميني تجسم يافته است....»(2)
همچنين فرمودند:
«به عنوان يك برادر به همه شما برادران و خواهران مسلمان توصيه ميكنم كه حالا كه در اين نهضت عظيم بزرگ شركت كردهايد (و من همبستگي را اينطور تعبير ميكنم كه همه حس كردهايم كه يك نهضت ماهيتاً اسلامي با هدفهاي اسلامي دارد به وسيله روحانيت و بالاخص شخص بزرگ، عزيز عزيزان و جان و روح ملت ايران و قهرمان قهرمانان حضرت آيتالله العظمي آقاي خميني رهبري ميشود. همبستگي يعني همه با هم، پشت سر اين رهبر بزرگ، همه با هم در پي اهداف اسلامي، همه با هم براي اصلاح خود، خود را اصلاح كنيم، خودمان را بسازيم) رابطهتان را با خداي خودتان محكم بكنيد، به ياد خدا باشيد، نام خدا را زياد بر زبان بياوريد، به خدا اعتماد داشته باشيد كه هر كس در راه خدا حركت و قيام كند خدا او را تأييد ميكند، از نمازتان غفلت نكنيد، از روزهتان غفلت نكنيد، از تقوا غفلت نكنيد، از عفاف غفلت نكنيد، از اخلاص غفلت نكنيد...»(3)
بعد از اعتصاب كاركنان صنعت نفت و كمبود شديد مواد سوختي در داخل كشور، طرح تأمين مواد سوختي داخل كشور و اعضاي هيأتي كه ميبايست به جنوب كشور سفر كنند، از سوي استاد مطهري به حضرت امام خميني پيشنهاد شد و از سوي ايشان پذيرفته و اعلام گرديد.
اين امر از ابتكارات استاد مطهري به شمار ميرود. در آن ايام حتي برخي از دوستان انقلاب نيز تحت تأثير افكار ماركسيستي بر اين عقيده بودند كه براي آنكه مردم به نقطه انفجار برسند، بهتر است نفت داخلي تأمين نشود و اين امر به نفع نهضت اسلامي است ولي استاد مطهري كه يك اسلامشناس حقيقي بود و انحرافات فكري را به خوبي درك ميكرد اين نظر را رد مينمود و چنين استدلال ميكرد كه اولاً انقلاب به معني انفجار ارزشي ندارد. اگر آب و علف يك گوسفند را هم ندهند به داد و فرياد ميپردازد. انقلابي ارزش دارد كه از روي آگاهي و اراده باشد. انقلاب به معني انفجار، همان است كه مورد نظر ماركسيستهاست و لذا آنها هرگونه اصلاحي در اثناي انقلاب را مردود ميشمارند و آن را سبب تأخير در پيروزي انقلاب ميدانند. انقلاب از نظر آنها مانند آن است كه ديگ پر از آب دربستهاي را آنقدر حرارت بدهند تا فشار بخار آب موجب انفجار ديگ گردد؛ بايد آنقدر محروميتها و اختلافات طبقاتي و استثمار محرومين زياد شود تا جامعه در اثر اين فشارها مانند آن ديگ آب منفجر گردد. ثانياً در صورت تأمين نفت داخلي، رهبري امام بُعد اثباتي نيز به خود ميگيرد و عملاً ايشان اداره كشور را به عهده گرفتهاند. به تعبير ديگر تاكنون دستورات امام جنبه نفي و تخريب وضع موجود را داشته است؛ اين اقدام سبب ميشود كه رهبري ايشان جنبه اثباتي و ساختن نظام آينده و خارج كردن كار از دست رژيم شاه را نيز پيدا كند. لذا استاد شهيد طرح مذكور و هيأتي را كه ميبايست به جنوب كشور سفر كنند ـ كه مركب بود از آقايان مهندس بازرگان، مهندس مرتضي كتيرايي و حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني ـ به حضرت امام پيشنهاد نمودند و از سوي ايشان پذيرفته و اعلام شد.
استاد مطهري در طول مدت زمان اوجگيري نهضت اسلامي، سعي وافر داشته و به هوش بودند كه سوءاستفادهاي از جانب گروههاي به ظاهر مسلماني كه داراي انحراف فكري بودند صورت نگيرد ـ چرا كه ايشان بشدت مدافع خلوص فكري و ايدئولوژيك نهضت بوده و بر اين اعتقاد بودند كه هدف ما انقلاب محض نيست، بلكه انقلاب اسلامي است ـ و به همين جهت مورد بغض و كينه شديد گروههاي مذكور بودند تا آنجا كه برخي از آنها چنين اظهار عقيده ميكردند كه استاد مطهري است كه مانع حمايت امام از ماست و الا امام با ما مخالفتي ندارد؛ كه اين ناشي از عدم شناخت صحيح آنها از حضرت امام بود.
به عنوان نمونه، در مراسمي كه چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي «جامعه روحانيت مبارز تهران» در تجليل از شهداي نهضت در بهشت زهرا برگزار شده بود، در بين جمعيت بانوان، آرم سازمان منافقين مشاهده شد. تنها استاد مطهري بود كه قاطعانه نظر داد كه اين آرم بايد پائين بيايد و خود شخصاً هنگامي كه در محاذات آن واقع شد، آن را گرفت و لوله كرد.
همچنين در راهپيمايي بزرگ عاشوراي سال 57 تهران كه باز به دعوت «جامعه روحانيت مبارز تهران» برگزار شد، خبر رسيد كه يك فرد با لباس روحانيت (و به قولي اكبر گودرزي رهبر گروه فرقان) در بالاي يك مينيبوس مشغول تشريح آرم سازمان مجاهدين خلق براي مردم است كه مثلاً شاخه گندم نشانه چيست، تفنگ نشانه چيست و... و منافقين تهديد كردهاند كه اگر مانع كار ما شويد پاسختان را با اسلحه ميدهيم. همه روحانيون حاضر نظرشان عدم دخالت به خاطر حفظ وحدت و عدم سوءاستفاده رژيم شاه بود مگر استاد مطهري كه فرمود بايد آرم آنها پائين آورده شود حتي به قيمت درگيري و حتي به قيمت كشته شدن افراد افرادي كه در اين راه كشته شوند شهيدند؛ اينها به دروغ دم از اسلام ميزنند و ميخواهند بر روي موج سوار شوند و در فرصت مناسب ميوهچيني كنند. سران اينها ماركسيست هستند و در جلسات خصوصي خود گفتهاند ما تا فلان مرحله با امام خواهيم بود و بعد او را كنار ميگذاريم. به هر حال جوانها وارد عمل شدند و بساط آنها را به هم ريختند و خوشبختانه آسيبي هم به كسي نرسيد.
باري، استاد مطهري براي تبادل نظر درباره مسائل مربوط به انقلاب اسلامي با حضرت امام، چند ماه قبل از پيروزي نهضت به پاريس سفر كردند و با ايشان ملاقات نمودند. در همين سفر بود كه استاد شهيد از سوي امام(ره) مسئول تشكيل شوراي انقلاب اسلامي گرديدند و غير از چند نفر كه عضويت آنها در همانجا مورد تأييد امام بود، بقيه افراد شورا بعد از مراجعت استاد به تهران تعيين و به امام(ره) پيشنهاد و از سوي ايشان پذيرفته شدند و بعداً موجوديت «شوراي انقلاب اسلامي» از سوي حضرت امام در مراسمي كه در دانشگاه تهران با حضور مردم برقرار بود اعلام گرديد.
آيتالله منتظري نيز حدود بيست روز قبل از استاد به ديدار امام شتافتند. آقاي دكتر علي مطهري نقل ميكنند كه «شب قبل از رفتن آيتالله منتظري به پاريس، ايشان ـ ظاهراً به دعوت پدرم ـ در منزل ما بودند براي تبادل نظر و معلوم بود كه استاد پيغامهايي براي امام داشتند. ناگهان در منزل را زدند، معلوم شد تيمسار مقدم رئيس ساواك و يكي از معاونان او هستند. درخواست كردند كه چند كلمه صحبت داريم. وارد شدند. آنها از رفتن آيتالله منتظري به پاريس اطلاع داشتند و ميخواستند براي امام پيغام بفرستند. ما از پشت در گوش ميداديم، مقدم، آرام و متين صحبت ميكرد ولي معاونش صداي كلفتي داشت و با قلدري صحبت ميكرد. مقدم گفت از قول ما به آقاي خميني بگوييد تمام اين زحمتهاي شما به نفع كمونيستها تمام ميشود؛ ما اطلاع داريم كه كمونيستها درصدد بهرهبرداري هستند. ابتدا آيتالله منتظري گفتند شما دروغ ميگوييد، شما ظالم هستيد، چرا ديروز در نجفآباد عدهاي را كشتيد؟ و... و بعد آيتالله مطهري به سخن درآمدند و گفتند شما در مخالفت خود با كمونيسم صادق نيستيد. الآن تعداد كتابهاي كمونيستي منتشر شده بيشتر ازكتابهاي مذهبي است و علت آن حمايت و نقش دولت است. دولت براي اينكه مسلمانها را تضعيف كند به تقويت ماركسيستها پرداخته است و من نام اين ماركسيسم را «ماركسيسم دولتي» گذاشتهام. در اثناي اين مذاكرات، حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني نيز وارد منزل شدند و البته به اتاق ديگري رفتند و بعد از رفتن مقدم و معاونش ساعتي با استاد و آيتالله منتظري صحبت ميكردند. به هر حال صبح زود آيتالله منتظري را به فرودگاه رسانديم و پدرم نيز آمدند. جالب است كه در فرودگاه، استاد مانند برادر بزرگتر آيتالله منتظري كارت سوار شدن به هواپيما براي ايشان گرفتند و ايشان را تا آخرين سالن همراهي كردند.»
زماني كه دولت بختيار مانع ورود حضرت امام به كشور شده بود، استاد مطهري در صف مقدم روحانيون در راه تحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و محل تحصن و شايد اصل طرح تحصن روحانيون نيز به پيشنهاد ايشان بوده است.
يكي از متحصنين نقل ميكرد كه من شنيده بودم كه استاد مطهري اهل تهجد و نماز شب است. خواستم ببينم كه در اين شبها چه ميكند. نيمههاي شب بود. خودم را به خواب زده بودم. ديدم استاد مطهري آرام برخاست و از مسجد دانشگاه خارج شد. به دنبال ايشان رفتم، ديدم وضو گرفت. بعد به نقطه دوردستي رفت و مشغول نماز و تهجد شد؛ در حالي كه در آن ايام شدت كار و خستگي زياد بود.
درباره بازگشت حضرت امام به ايران، فرزند گرامي استاد ميگويد: «زماني كه امام(ره) در اقامتگاه خود در فرانسه تصميم به بازگشت به ايران گرفتند، حاج احمدآقا به منزل ما زنگ زدند كه امام فرمودهاند من قصد بازگشت به ايران دارم. ما در حال صرف شام بوديم. خود استاد گوشي را برداشته بودند. حالتي از شادي توأم با نگراني در چهره پدرم احساس كردم، شادي از آمدن حضرت امام و نگراني از در خطر بودن جان ايشان. بلافاصله ايشان افرادي را ـ كه امروز از سران جمعيت مؤتلفه اسلامي هستند و از جمله آقاي عسگراولادي ـ براي ساعت 4 صبح دعوت كردند كه به منزل ما بيايند و آنها آمدند و جلسهاي تشكيل شد و كمكم مقدمات ورود حضرت امام مهيا شد و براي آنكه از رخنه فرصتطلبان جلوگيري شود خود استاد شخصاً رياست كميته استقبال از حضرت امام را به عهده گرفتند و اين امر بسيار مؤثر بود در جلوگيري از رخنه فرصتطلبان مثل منافقين، كه اعضاي آن ستاد خاطرات جالبي از رفتارها و برخوردها و حساسيتهاي استاد دارند.»
افرادي قصد داشتند كاري كنند كه در روز ورود حضرت امام به تهران، مادر چند تن از كشتهشدگان سازمان موسوم به «مجاهدين خلق ايران» به نمايندگي از طرف خانوادههاي شهداي كشور در بهشت زهرا پيامي را بخواند و اين برنامه را با افرادي كه در پاريس خود را از نزديكان امام(ره) معرفي ميكردند هماهنگ كرده بودند و حتي ابراز ميداشتند كه امام نيز مخالفتي ندارند. ولي استاد شهيد يكتنه در مقابل اين توطئه و سوءاستفاده ايستادند و با پيامي كه براي رهبر گرانقدر انقلاب اسلامي فرستادند آن را خنثي كردند.
حجتالاسلام ناطق نوري ـ كه خود عضو كميته استقبال از امام بودهاند ـ داستان را اينطور نقل ميكنند: «وقتي استاد مطهري كه مسئوليت كميته استقبال از حضرت امام را به عهده داشتند از اين ماجرا آگاه شدند به بنده امر فرمودند كه با اقامتگاه امام در فرانسه تماس بگير و بگو كه اين امر صلاح نيست و نبايد انجام شود. من تماس گرفتم ولي هرچه گفتم آنها گفتند امام هم اين برنامه را پذيرفتهاند و مطلب تمام است؛ تا آنكه خود استاد گوشي را گرفتند و با حاج احمدآقا صحبت كردند و به ايشان گفتند: «احمد! مراقب باش بيت امام مانند بيت آقاي بروجردي نشود؛ به آقا بگو مطهري ميگويد اين مطلب صلاح نيست و ميخواهند سوءاستفاده كنند؛ به آقا بگو اگر ايشان اين برنامه را پذيرفتهاند من ديگر همراه ايشان نخواهم بود». كنايه از اينكه اين برنامه مورد تأييد امام نيست و فرصتطلبان نفوذي آن را تدارك ديدهاند. پس از چند دقيقه از پاريس زنگ زدند و گفتند امام فرمودند: هرچه آقاي مطهري ميگويند همان عمل شود»(3). بدين ترتيب يك سوءاستفاده بزرگ خنثي شد.
هنگامي كه هواپيماي حامل امام خميني در فرودگاه تهران به زمين نشست، حضرت امام قبل از پياده شدن از هواپيما استاد مطهري را خواستند و پس از آنكه كاملاً از اوضاع و احوال كشور آگاه شدند و در جريان برنامهها قرار گرفتند، از هواپيما پياده شدند؛ و اين نشانه اعتماد فراواني است كه امام به استاد داشتند. حجتالاسلام ناطق نوري در يك مصاحبه تلويزيوني ميگويد اخباري كه از تهران به اقامتگاه امام در پاريس داده ميشد، امام به اين اخبار اطمينان پيدا نميكردند مگر آنگاه كه از سوي استاد مطهري تأييد ميشد.
متن خوشامدي كه در فرودگاه مهرآباد تهران درحضور امام خميني خوانده شد به قلم استاد مطهري بود و چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«جاءالحق و زهقالباطل،؛ ان الباطل كان زهوقاً، الا ان
حزبالله هم الغالبون».
اي روح خدا و اي ابراهيم بتشكن اسلام و اي بنده پاكباز حق و اي جان عزيز ملت ايران! به عرض برسانم كه :
رواق منظر چشم من آشيــانه توست
كرم نما و فرودآ كه خانه خانه توست
ملت ايران چه چيزي از جان عزيزتر دارد كه نثار مقدم فرخنده رهبر فداكار و روشنبيناش نمايد و چه ثنايي بالاتر از اين سراغ دارد كه او را بنده پاكباز حق بخواند.
اي بنده پاكباز خدا! اي مسلمان محمدي! اي شيعه صادق! اي آيت خدا! ملت ايران در شخصيت شما و از تجربه زندگي شما بالاخص در شانزده سال اخير زعامت امت كه به شما سپرده شد مصداق عيني وعده خدا به رزمندگان و پويندگان راهش را مشاهده ميكند كه اگر به ياري خدا بشتابيد به ياري شما ميشتابد و شما را ثابتقدم نگاه ميدارد و هركسي از آن خدا باشد خدا از آن اوست.
هجرت شما از وطن عزيز در چهارده سال پيش تحت فشار و اجبار سمبلهاي استبداد و استعمار يادآور هجرت جد مكرمتان رسول خدا(ص) و ياران بزرگوار اوست كه به گناه خواستاري جامعه توحيدي از شهر و ديار خود رانده شدند (الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربناالله) و بازگشت امروزتان يادآور فتح مبين و عظيم مكه است كه سمبلهاي زر و زور و بتهاي فلزي و گوشتي يكي پس از ديگري از مقرحكمراني به زير آورده شدند و حكومت خدايي جايگزين حكومت طاغوتي گرديد (لقد صدق الله الرويا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاءالله امنين).
ملت ايران، جان بر كف در انتظار فرمان رهبر عظيمالشأن خويش است و تا برقراري جامعه توحيدي، جامعهاي كه در آن، انسان از قيد بندگي انسان آزاد باشد و بهرهكشي انسان از انسان ملغي گردد و از ناهمواريها و نابرابريهاي مصنوعي اثري نماند و بتهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي يكسره سرنگون گردند و مساوات ، برابري و برادري به معني واقعي كلمه برقرار شود و آثار استبداد 2500 ساله و استعمار 400 ساله محو گردد و در يك كلمه، بندگي از آن خدا و حكومت، حكومت الهي باشد، از پاي نخواهد نشست.
جاي چندين هزار شهيد ، شهيدان پانزده ساله اخير كه حركت انقلاب مقدس اسلامي ما را با خون خود سرعت بخشيدند خالي است كه بازگشت مظفرانه رهبر خود و شكوفههاي به ثمر رسيده نهال انقلاب را به چشم خود ببينند. اگر امروز در ميان ما نيستند ارواح پاكشان ناظر و شاهد خواهد بود. والسلام عليك و علي الارواح التي حلت بفنائك و رحمه الله و بركاته.
برقرار باد جامعه توحيدي و جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني.
حضرت امام در روزهاي اول ورود به ايران در مدرسه رفاه سكونت داشتند، ولي از آنجا كه اين مدرسه زماني پايگاه هواداران «سازمان مجاهدين خلق ايران» بوده و در آن زمان نيز افرادي كه گرايشاتي به آن سازمان داشتند در اين مدرسه وجود داشتند و ممكن بود از اين قضيه سوءاستفاده شود استاد مطهري پيشنهاد كردند كه حضرت امام به مدرسه علوي منتقل شوند كه اين كار عليرغم مخالفت برخي افراد انجام شد.
آقاي اسدالله بادامچيان كه ايشان نيز عضو كميته استقبال از امام بودهاند، در ملاقات جمعيت مؤتلفه اسلامي با خانواده استاد شهيد در سال74، ميگويند:«پس از آن كه امام به مدرسه علوي منتقل شدند، برخي افراد كه اكثر جوان بودند از اين كه اين كار بدون اطلاع آنها انجام شده است ناراحت بودند. موضوع را با استاد مطهري درميان گذاشتيم. ايشان گفتند قبل از مغرب جلسهاي بگذاريد تا من براي آنها توضيح بدهم. جلسه تشكيل شد. افراد معترض از شهيد بهشتي درخواست كردندكه حرف آنها را بگويند. پس از مقداري صحبت، استاد مطهري رو كردند به شهيد بهشتي و فرمودند: «آقا سيد محمدحسين! با ما هستي يا با اينها؟!» و به هرحال استاد علت انتقال امام را توضيح دادند و آنها قانع شدند» و اين، نكته قابل توجهي است كه عليرغم دوستي نزديك استاد شهيد مطهري و شهيد دكتر بهشتي، آنجا كه احتمال رخنه فرصتطلبان وجود داشت و احياناً برخي دوستان حساسيت لازم را نداشتند، استاد مطهري ملاحظه دوستيها را نميكرد؛ و البته اين لحن استاد را نبايد غريب پنداشت، زيرا اولاً ناشي از دوستي نزديك اين دو بزرگوار است و ثانياً استاد شهيد هشت سال بزرگتر از شهيد بهشتي بودند و شهيد بهشتي دكتراي خود را در دانشكده الهيات تحت نظر استاد مطهري دريافت كرده بود و استاد را بسيار محترم ميشمرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي
آقاي دكتر علي مطهري ميگويد:«در روزهاي اول پيروزي انقلاب، در حضور استاد صحبت از اعلام حكومت نظامي در روز 21 بهمن به ميان آمد. استاد گفتند من در آن لحظه نزد امام بودم. به ايشان گفتم مردم چه بكنند؟ ايشان فرمودند اعتنا نكنند و بيايند به خيابانها. گفتم خوب است اين را به صورت اعلاميه بنويسيد و امام آن اعلاميه مهم و معروف را نوشتند».
به هرحال انقلاب اسلامي ايران در روز 22 بهمن سال 57 پيروز شد. اولين جمله گوينده راديو اين بود كه «اين صداي انقلاب ايران است ». استاد مطهري برآشفت كه بايد بگويند «انقلاب اسلامي». نظير اين مطلب درباره حضرت امام نيز نقل شده است كه ايشان نيز همين حساسيت را نشان دادهاند.
وي مي گويد:«در روزهايي كه امام در مدرسه رفاه و بعد در مدرسه علوي بودند، يعني 13 تا 22 بهمن 57 و بعد از آن، من صبحها استاد را به آنجا ميبردم و شب ديروقت ميرفتم ايشان را مي آوردم و ديگر راننده استاد نمي آمد. اغلب روزها حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني نيز همراه ما بودند، بدين ترتيب كه صبحها خودشان به منزل ما ميآمدند و از آنجا به مدرسه علوي مي رفتيم و شبها هر دو بزرگوار را بر ميگرداندم و معمولاً اول استاد را پياده مي كردم و بعد جناب آقاي هاشمي را به منزلشان ميرساندم. يك شب در راه بازگشت از منزل ايشان، درحالي كه استاد نيز در اتومبيل بودند سربازان حكومت نظامي جلوي ما را گرفتند و به طرف ما نشانه رفتند ولي فرمانده آنها اجازه رفتن داد. يك روز نيز وقتي از منزل حركت كرديم، جناب آقاي هاشمي خطاب به من فرمودند مزاحم شما نميشويم،من رانندگي مي كنم. شايد حرفهاي خصوصي داشتند، ولي به هرحال من متوجه مقصود ايشان نشدم و گفتم خير، زحمتي نيست و آنها را رساندم.
روز 23 بهمن ، شب بود كه باز اين دو بزرگوار را از مدرسه علوي سوار كردم و به راه افتاديم. ابتدا به منزل يكي از دوستان پدرم رفتيم براي اينكه يك دستگاه تلويزيون را- كه تا آن روز نداشتيم- به منزل ببريم. منزل او در محدوده نخستوزيري بود و انقلابيون مسلح راهها را بسته بودند. چشمشان كه به آقاي هاشمي افتاد گفتند:«سخنگوي امام است»، چون در معرفي آقاي بازرگان به نخستوزيري دولت موقت، متن اعلاميه امام را ايشان خوانده بودند و بعداً از تلويزيون پخش شده بود. به هرحال تلويزيون را برداشتيم و حركت كرديم. مقصد، ابتدا جام جم و راديو تلويزيون بود. بنا بود جناب آقاي هاشمي حدود يك ساعت درباره اوضاع كشور و نظرات رهبر در تلويزيون سخن بگويند. در بين راه پدرم درباره مطالبي كه بايد گفته شود با آقاي هاشمي صحبت ميكردند. جناب آقاي هاشمي را در جام جم پياده كرديم و خود به منزل رفتيم و تلويزيون را روشن كرديم، ديديم آقاي هاشمي در حال صحبت كردن هستند. براي ما كه تا آن زمان تلويزيون نداشتيم جالب بود. استاد به سخنان آقاي هاشمي گوش دادند و در پايان گفتندخوب صحبت كرد».
پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز استاد مطهري همچون گذشته مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي حضرت امام بودند و به طور تمام وقت در مدرسه علوي در كنار ايشان حضور داشتند و در انتصابها و غيره اظهارنظر ميكردند. ازجمله انتصاب مسئول كميته انقلاب اسلامي به پيشنهاد ايشان انجام شد، به اين ترتيب كه افرادي تلاش ميكردند مرحوم حجتالاسلام لاهوتي به اين سمت نصب شود و اين كار در شرف انجام بود كه استاد شهيد با حضور در محضر حضرت امام (ره) و با اين استدلال كه آقاي لاهوتي احساساتي است و به احتمال قوي «مجاهدين خلق » در ايشان نفوذ خواهند كرد، آيتالله مهدوي كني را براي اين سمت پيشنهاد كردند و از سوي حضرت امام پذيرفته شد.
آيتالله مهدوي كني داستان را اين طور نقل ميكنند: «در روزهاي اول پيروزي انقلاب، ساعت يازده شب در مدرسه علوي بوديم، دوستان حاضر بودند؛ رهبر معظم انقلاب، جناب آقاي هاشمي، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، شهيد محلاتي وچند نفر ديگر حضور داشتند. ناگهان شهيد مطهري از راه رسيد و فرمود چرا نشستهايد كه انقلاب در خطر است! به امام پيشنهاد كردهاند كه آقاي لاهوتي مسئول كميته انقلاب اسلامي شود و اين كار در شرف انجام است و اگر ايشان مسئول بشود كار به دست مجاهدين خواهد افتاد. كدام يك از شما حاضريد اين مسئوليت را بپذيريد تا من بروم با امام صحبت كنم؟ بعد ازمقداري گفتوگو من اعلام آمادگي كردم ولي به استاد گفتم به شرط اين كه خود شما مرا كمك كنيد و استاد قبول كردند. شهيد مفتح گفت من هم كمك خواهم كرد. بعد استاد رفتند با امام صحبت كردند و امام هم قبول فرمودند و اكنون من حكم خودم به رياست كميته انقلاب اسلامي را به خط استاد مطهري و امضاي امام خميني دارم.»(5)
به همين جهت استاد مطهري در جلسات اول تأسيس كميته انقلاب اسلامي حضور پيدا ميكردند و ميتوان ايشان را مؤسس اين نهاد انقلابي ناميد.
در همين جا ذكر يك خاطره از آقاي دكتر علي مطهري بيمناسبت نيست. ايشان در مصاحبهاي ميگويند: «شدت عدالتخواهي استاد به حدي بود كه وقتي در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي به ايشان خبر دادند كه دو نفر كميتهاي مرتكب اعمال خلاف شدهاند، ايشان به مسئول مربوطه فرمودند: «حتي اگر مجازات اينها اعدام باشد بايد با همين نام «كميتهاي» اعدام شوند و اين امر نه تنها موجب تضعيف كميته نخواهد شد بلكه موجب تقويت آن و نظام جمهوري اسلامي خواهد بود.» اگر اين روش را ما از ابتداي انقلاب دنبال ميكرديم امروز وضع بهتري ميداشتيم.»
همچنين انتصاب آيتالله امامي كاشاني به مديريت مدرسه عالي سپهسالار به پيشنهاد استاد مطهري انجام شد. آيتالله امامي كاشاني در اين باره ميگويند: آقاي مطهري پيشنهاد مديريت مدرسه سپهسالار را به بنده كردند و بعد از سوي امام(ره) اعلام شد. قرار بود اسم مدرسه را «شهيد مدرس» بگذاريم، چند روز بعد آقاي مطهري شهيد شدند و پس از چندي من به حضرت امام پيشنهاد كردم كه مدرسه را «شهيد مطهري» نامگذاري كنيم و امام پذيرفتند.
استاد شهيد در تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز نقش اساسي داشتند و وجود چنين نهادي را خصوصاً با توجه به وجود گروهكهاي مسلح ضدانقلاب، ضروري و فوري ميدانستند. همچنين براي مقابله با «سازمان مجاهدين خلق ايران» پيشنهاد كردند كه گروههاي هفتگانه مسلحي كه خط فكري درستي داشتند تحت نام «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» متحد شوند.(6) (اين گروهها چند سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به حضرت امام(ره) در نجف مراجعه كرده و از ايشان خواسته بودند كه فردي را به آنها معرفي كنندكه آنها در مسائل اعتقادي خود به او مراجعه كنند تا دچار انحرافي از نوع انحراف «سازمان مجاهدين خلق» نشوند و امام آنها را به استاد مطهري ارجاع داده بودند). مقدمات اين اتحاد فراهم ميشد كه استاد به شهادت رسيدند و البته اين اتحاد پس از چندي انجام شد و طبعاً بدون حضور و هدايتهاي استاد مطهري. چند روز قبل از شهادت استاد، قرار بر اين شده بود كه چند تن ازاعضاي اين سازمان محافظت از استاد مطهري را به عهده بگيرند كه دشمن فرصت نداد.
حضرت امام چنان به ايشان از نظر فكري و علمي اعتماد داشتند كه بعد از انتصاب قطبزاده معدوم به مديريت «صدا و سيما» به وي دستور دادند كه تمام كارهايت بايد تحت نظر آقاي مطهري باشد و البته استاد درگيريهايي با او داشتند، از جمله پس از پخش محاكمه گلسرخي از اعضاي حزب توده در شبهاي اول پيروزي انقلاب، استاد شهيد بشدت به او اعتراض كردند. دكتر علي مطهري ميگويد: وقتي از استاد سؤال كرديم چرا قطبزاده مسئول راديو تلويزيون شده است، فرمودند او «داش» است و براي آن محيط فعلاً چنين كسي لازم است.
در ماجراي قهر مرحوم آيتالله طالقاني كه به تحريك منافقين انجام شد و ايشان به كرج رفتند، استاد مطهري بسيار ناراحت شدند از اينكه آقاي طالقاني ابزار دست منافقين قرار گرفته است براي تضعيف رهبري امام خميني. بلافاصله اقدام كردند و قرار شد فرزند گرامي امام بروند براي دلجويي و بازگرداندن ايشان و بعد از بازگشت مرحوم طالقاني، استاد مطهري ملاقاتي با ايشان داشتند كه از محتواي گفتوگوي آنها اطلاعي در دست نيست.
نقل شده است كه در فروردين سال 58 سركرده منافقين و چند نفر ديگر ملاقاتي با حضرت امام داشتند و عكس نيز گرفته بودند. استاد مطهري از راه ميرسند. وقتي از داستان مطلع ميشوند، اعضاي دفتر امام را مورد عتاب قرار ميدهند كه چرا اجازه چنين كاري را داديد، اينها سوءاستفاده ميكنند، سپس دوربين را گرفته و فيلم آن را زير پا ميگذارند. به دليل اينگونه قضايا بود كه استاد شهيد به دنبال ايجاد يك تشكيلات مطمئن براي دفتر حضرت امام بودند و در برگهاي كه هنگام شهادت در جيب داشتند و در آن مسائلي را كه قرار بود فرداي آن روز با امام در ميان بگذارند نوشته بودند، از جمله نوشتهاند: «تشكيلات اداري منزل آقا».
از ديگر مسائل قابل ذكر اين است كه استاد مطهري با تشكيل حزب جمهوري اسلامي به اين صورت كه مؤسسين آن روحانيون باشند چندان موافق نبودند و ظاهراً آن را موجب تفرقه روحانيون و تقسيم آنها به روحانيون حزبي و غيرحزبي ميدانستند. حضرت امام نيز ابتدا موافق نبودند ولي بعد از اصرار مؤسسين موافقت كردند و البته استاد شهيد پس از تأسيس حزب از آن حمايت ميكردند و به افراد توصيه ميكردند كه عضو آن شويد. باز دستخط استاد كه در آن از «تشكيلات روحانيت و خطر حزب» ياد شده و بنا بوده است با حضرت امام در ميان بگذارند مبين اين حقيقت است. بعد از تشكيل حزب جمهوري اسلامي، استاد به سران محترم آن فرموده بودند اگر اين كار را براي خدا كردهايد بسيار خوب، ولي اگر براي كسب قدرت باشد ارزشي ندارد.
ï نمازجمعه
ï تشكيلات روحانيت و خطر حزب، مسئله امر به معروف و نهي از منكر
ï دانشكده علوم الهي
ï پيشنهاد آقاي تهراني(7) و حجاب استاندارد شده
ï تعليم فنون جنگي براي افراد از 18 سال تا 40 سال به طور اجباري يا داوطلب
ï تسهيلات ازدواج براي پسران و دختران بعد از بلوغ
ï تشكيلات اداري منزل آقا
ï حوادث تبريز – ارسال آقاي مدني(8)
ï توقيف اجراي حدود اسلامي به برقرار شدن نظامات اسلامي
ريشههاي شهادت استاد مطهري
استاد مطهري در نامه تاريخي به امام با اشاره به 4 گروه ماركسيستها، مجاهدين، شريعتيها و گروهي كه روحانيت را ميكوبد، از مهجوريت و تنهايي خود در اين ميان حكايت ميكند و فشارهاي اين گروهها را شرح ميدهد:
«گروههاي چهارگانه فوق(9) با من به حساب اينكه تا اندازهاي اهل فكر و نظر و بيان و قلم هستم بشدت مبارزه ميكنند؛ شايعه برايم ميسازند، جعل و افترا ميبندند، به طوري كه خود را مصداق آن شعر فارسي ميبينم كه محقق اعظم خواجه نصيرالدين طوسي در آخرين شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
به گرداگرد خود چندان كه بينم
بلا انگشتــــري و من نگينــم
ولي به لطف و عنايت پروردگار و توجهات اولياي دين، هراسي به خود راه نخواهم داد. اين مقدار بث شكوي را جز به مثل حضرتعالي كه استاد عاليقدرم و به جاي پدرم هستيد نميكنم. من الآن مركز ثقل حملات اين گروهها هستم؛ اگر بفرماييد ايستادگي كن، ايستادگي ميكنم، اگر بفرماييد مصلحت نيست، خود را كنار ميكشم.»
برخورد استاد شهيد با اين چهار گروه، خصوصاً سه گروه مسلمان اخير، ميبايست به گونهاي ميبود كه رژيم شاه و ساواك كه در كمين استفاده از اختلافات بود بهرهبرداري نكند و زيركي و كياست استاد مطهري را در همين جا بايد جستوجو كرد. اولاً تلاش استاد بر اين اساس بود كه حتيالمقدور انحرافات فكري از راه تذكرات خصوصي به وسيله خود آن افراد يا گروهها اصلاح شود و ثانياً اگر از اين راه انجام نميشد و مجبور بودند در سطح عموم مطلبي بگويند به گونهاي ميگفتند كه رژيم شاه هيچ سوءاستفادهاي نتواند بكند. نمونه آن، برخورد استاد با مسئله دكتر شريعتي است كه اولاً سعي فراوان كردندكه اشتباهات مرحوم دكتر در زمان حياتش و به وسيله خودش اصلاح شود و حتي به او پيشنهاد كردند كه اصلاحات را من انجام ميدهم و به نام خودت منتشر كن، ولي گذشته از شيطنتهاي اطرافيان وي كه ميخواستند از او به صورت يك ابزار استفاده كنند، اجل به وي مهلت نداد و رحلت كرد. استاد شهيد كه اقبال فراوان جوانان به آثار او را مشاهده كردند و از طرفي اشتباهات فراوان در آن ميديدند حتي در مسائل اصولي، اقدام به انتشار اعلاميه معروف خود كردند كه دقت در آن نشان ميدهد كه ايشان تك تك كلمات و جملات را با تفكر و انديشه انتخاب كردهاند تا رژيم شاه سوءاستفادهاي نكند؛ در حالي كه بودند افرادي كه به گونهاي با مرحوم دكتر مخالفت كردند كه اولاً باعث رشد بيشتر او شد و ثانياً رژيم شاه از آن بهرهها برد.
همچنين در آن زمان كتاب شهيد جاويد مسئله روز شده بود و ساواك از اختلاف نظرها درباره اين كتاب استفادهها كرد. ولي استاد شهيد كه اشكالات اساسي بر آن كتاب داشتند هرگز آن را به نحوي مطرح نكردند كه رژيم شاه بهرهبرداري كند؛ تنها در يكي از سخنرانيهاي خود چنين فرمودند:
«يكي از اشتباهاتي كه نويسنده كتاب شهيد جاويد در اينجا كرده است، به نظر من اين است كه براي عامل دعوت مردم كوفه، ارزش بيش از حد قائل شده است، گويي خيال كرده است كه عامل اساسي و اصلي، اين است. البته اينها اجتهاد و استنباط است. خب، يك كسي استنباط ميكند، اشتباه ميكند. اشتباه كرده است. غير از اين من چيزي نميخواهم بگويم. يك اجتهاد اشتباه بوده است. خير، درميان اين عاملها، اتفاقاً كوچكترين آنها از نظر تأثير، عامل دعوت مردم كوفه است والا اگر عامل اساسي اين ميبود، آن وقتي كه به امام خبر رسيد كه زمينه كوفه ديگر منتفي شد، امام ميبايست دست از آن حرفهاي ديگرش هم برميداشت و ميگفت بسيار خب، حالا كه اين طور شد، پس ما بيعت ميكنيم، ديگر دم از امر به معروف و نهي از منكر هم نميزنيم. اتفاقاً قضيه برعكس است؛ داغترين خطبههاي امام حسين، شورانگيزترين و پرهيجانترين سخنان امام حسين، بعد از شكست كوفه است.»(10)
از ديگر نشانههاي دورانديشي استاد مطهري اين است كه ايشان در مدت حدود دو ماه و نيم پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه در قيد حيات بودند نزديك به بيست سخنراني تحليلي ايراد كردند درباره مسائل انقلاب و موضوعاتي كه در آن زمان شبهاتي پيرامون آنها مطرح بود يا بعداً ممكن بود مطرح شود، از قبيل ولايت فقيه، آزادي و دموكراسي در جمهوري اسلامي، عدالت اجتماعي، استقلال فرهنگي، نقش زن در جمهوري اسلامي، معنويت و رهبري روحانيت كه حاكي از مطالعات وسيع استاد در اين زمينههاي اجتم
نظرات شما عزیزان:
وبلاگ خوبي درست كردي . تبريك مي گم . خوشحال ميشم اگر سايت ما را هم لينك كني .
فروشگاه اينترنتي ماد سيستم با جديدترين فلش هاي فانتزي روز دنيا با كيفيتي برتر و قيمتي مناسب در طرح هاي فلش طرح قلب ، فلش طرح بطري ، فلش طرح توپ ، فلش طرح چوب ، فلش طرح دستبند ، فلش طرح ريموت بنز و فلش طرح شكلات را تا چند روز آينده روانه بازار ايران خواهد كرد . مفتخريم طرح هاي كلاسيك ، جوان پسند و زيبايي از فلش ها را در دو نوع 4 گيگ و 8 گيگ به هموطنان عزيز ارائه مي دهيم .
فلش هايي كه در آينده اي نزديك بازار ايران را تسخير خود خواهد كرد .
براي اطلاعات بيشتر و ديدن فلش هاي فانتزي كه بدون شك شما را مبهوت خواهد كرد به آدرس سايت ما كه در زير هم آمده است مراجعه فرماييد .
http://www.maadiransystem.com/
وبلاگ خوبي درست كردي . تبريك مي گم . خوشحال ميشم اگر سايت ما را هم لينك كني .
فروشگاه اينترنتي ماد سيستم با جديدترين فلش هاي فانتزي روز دنيا با كيفيتي برتر و قيمتي مناسب در طرح هاي فلش طرح قلب ، فلش طرح بطري ، فلش طرح توپ ، فلش طرح چوب ، فلش طرح دستبند ، فلش طرح ريموت بنز و فلش طرح شكلات را تا چند روز آينده روانه بازار ايران خواهد كرد . مفتخريم طرح هاي كلاسيك ، جوان پسند و زيبايي از فلش ها را در دو نوع 4 گيگ و 8 گيگ به هموطنان عزيز ارائه مي دهيم .
فلش هايي كه در آينده اي نزديك بازار ايران را تسخير خود خواهد كرد .
براي اطلاعات بيشتر و ديدن فلش هاي فانتزي كه بدون شك شما را مبهوت خواهد كرد به آدرس سايت ما كه در زير هم آمده است مراجعه فرماييد .
http://www.maadiransystem.com/
برچسب ها : حيات سياسي استاد مطهـري در روزهاي انقــلاب, ,